پنجمین پست محمد
نوشته شده توسط : همراه همیشگی ات

 

سلام عزیز دلم

 

این جند روز خیلی خوش گذشت اون قدر که اصلا خودم هم فکرش را نکرده بودم خیلی لحظات زیبایی بود ولی افسوس که زود رد شد ولی می دونم که وقتی تو کنارم باشی از این لحظات زیاد پیش میاد چون تو خوش شانسی پس من هم خیلی خوش شانس  هستم که تو را درکنارم دارم تو این جند روز خیلی تو فکر بودم همش فکر میکردم که جیکار کنم که جشن به بهترین نوع خودش ایجاد بشه خلاصه عزیز تمام سعی خودم را کردم اکه بازهم کدام کم کاستی داشت به بزرگی خودت ببخش باشه؟

روزی که سر سفره عقد نشسته بودیم یه حس خیلی عجیبی به من دست داده بود ولی شیطون روز عقد خیلی خوشکل شده بودی اصلا باور نمیکردم که تو همین زینب هستی همان زینب خودم ولی دیدم نه خیر همان دختر شهر قصه هام هستی همنوی که میخواستم

می دونم عزیز که تو این جند روز خیلی خسته شده بودی مخصوصا روز شرینی خوری اون قدر سرو صدا بود که من هم سرم درد کرفته بود اما به قول خودت باید بعضی وقتا ادم ها خیلی چیزها را باید تحمل کنه روز جمعه که باهم داشتیم قدم میزدیم خودم را خوش بخت ترین مرد روی زمین احساس میکردم عزیز به خودم افتخار میکنم که تو را انتخاب کردم توهمونی هستی که دنبالت میکشتم خیلی دوستت دارم عزیز





:: بازدید از این مطلب : 564
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 15 خرداد 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست